مسلمانان عاشورائی و انقلابی بحرین در همدردی با مسلمانان عاشورائی انقلابی عربستان در ایام عزاداری سرور و سالار والگوی آزادگان جهان حضرت ابا عبدالله الحسین و یاران خداجویش علیهم السلام
مراسم بزرگداشت شهدای عربستانی روز جمعه با حضور گسترده بحرینیها برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، شمار بسیاری از بحرینیها در این مراسم با دعوت ائتلاف 14 فوریه شرکت کردند. این مراسم در چندین شهر و مناطق مختلف بحرین برگزار شد. عناصر تکفیری شب دهم محرم با یورش به عزاداران حسینی در الاحساء در شرق عربستان، شماری از آنان را به شهادت رسانده و چندین نفر را مجروح کردند. منبع خبر http://fa.alalam.ir/news/1646938
ضمن تسلیت ایام عزاداری اربعین سالاار شهیدان و یاران خداجویش سلام الله علیهم وباز گشت کاروان اسیران آل الله به کربلا نظر مشاهدین محترم را به متن ذیل از : http://www.aviny.com جلب نموده والتماس دعادارم اللهم عجل لولیک الفرج والنصر
بازگشتكاروان اُسراازشامبهکربلا
حركت از شام
بهرحال پس از هفتروز كه اهل بيت در شام بودند، به دستور يزيد، نعمان بن بشير(1) وسائل سفر آنان رافراهم نمود و به همراهى مردى امين آنان را روانه مدينه منوره كرد. (2)
در هنگام حركت،يزيد امام سجاد عليه السلام را فرا خواند تا با او وداع كند، و گفت: خدا پسر مرجانهرا لعنت كند! اگر من با پدرت حسين ملاقات كرده بودم، هر خواستهاى كه داشت،مىپذيرفتم! و كشته شدن را به هر نحوى كه بود، گرچه بعضى از فرزندانم كشته مىشدنداز او دور مىكردم! ولى همانگونه كه ديدى شهادت او قضاى الهى بود! چون به وطن رفتىو در آنجا استقرار يافتى، پيوسته با من مكاتبه كن و حاجات و خواستههاى خود را براىمن بنويس! (3) آنگاه دوباره نعمان بن بشير را خواست و براى رعايت حال و حفظ آبروىاهل بيت به او سفارش كرد كه شبها اهل بيت را حركت دهد و در پيشاپيش آنان خود حركتكند و اگر على بن الحسين را در بين راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نيز سى سوار درخدمت ايشان مأمور ساخت؛ و به روايتى خود نعمان بن بشير را و به قولى بشير بن حذلمرا با آنان همراه كرد. (4)
و همانگونه كهيزيد سفارش كرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت كردند و به هنگام حركت، فرستادگانيزيد بسان نگهبانان گردا گرد آنان را مىگرفتند، و چون در مكانى فرود مىآمدند ازاطراف آنان دور مىشدند كه به آسانى بتوانند وضو سازند.
اربعين
اهل بيت عليهمالسلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اينمكان رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بهسوى كربلا حركت داد، چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبد الله انصارى (5) را ديدند كهبا تنى چند از بنى هاشم و خاندان پيامبر براى زيارت حسين عليه السلام آمده بودند،همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زارى كردند و بر صورتخود سيلى زده و نالههاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نيز به آنانپيوستند، (6) زينب عليها السلام در ميان جمع زنان آمد و گريبان چاك زد و با صوتىحزين كه دلها را جريحه دار مىكرد مىگفت: «وا اخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسولالله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علي المرتضى! آه ثم آه!» پسبيهوش گرديد.
آنگاه ام كلثوملطمه به صورت زد و با صدايى بلند مىگفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمهزهرا از دنيا رفتهاند؛ و ديگر زنان نيز سيلى به صورت زده و گريه و شيون مىكردند.
سكينه چون چنينديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بيت توكردهاند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند! (7)
عطيه عوفى(8) مىگويد: با جابر بن عبد الله به عزم زيارت قبر حسين عليه السلام بيرون آمدم و چونبه كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص محرم بر تننمود و هميانى را گشود كه در آن بوى خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامى كه برمىداشت ذكر خدا مىگفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روى قبربگذار! چون چنين كردم، بر روى قبر از هوش رفت.
من آب بر روى جابرپاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس گفت: «حبيب لا يجيبحبيبه!» ، و بعد اضافه كرد: چه تمناى جواب دارى كه حسين در خون خود آغشته و بين سرو بدنش جدائى افتاده است! ! و گفت:
"فاشهد انك ابنخيرالنبيين و ابن سيد المؤمنين و ابن حليف التقوى و سليل الهدى و خامس اصحاب الكساءو ابن سيد النقباء و ابن فاطمة سيدة النساء، و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كفسيدالمرسلين و ربيت في حجرالمتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالاسلام فطبت حياوطبت ميتا غير ان قلوب المؤمنين غير طيبة لفراقك و لا شاكة في الخيرة لك فعليك سلامالله و رضوانه و اشهد انك مضيت على ما مضى عليه اخوك يحيى بن زكريا."
من گواهى مىدهمكه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين مىباشى، تو فرزند سلاله هدايت وتقوايى و پنجمين نفر از اصحاب كساء و عبايى، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمهسيده بانوانى، و چرا چنين نباشد كه دست سيدالمرسلين تو را غذا داد و در دامنپرهيزگاران پرورش يافتى و از پستان ايمان شير خوردى و پاك زيستى و پاك از دنيا رفتىو دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو برهمان طريقه رفتى كه برادرت يحيى بن زكريا شهيد گشت.
آنگاه چشمش را بهاطراف قبر گردانيد و گفت:
"السلام عليكايتها الارواح التي حلت بفناء الحسين و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة وآتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم اللهحتى اتاكم اليقين."
سلام بر شما اىارواحى كه در كنار حسين نزول كرده و آرميديد، گواهى مىدهم كه شما نماز را بپاداشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهى كرديد، و با ملحدين و كفارمبارزه و جهاد كرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد.
و اضافه نمود: بهآن خدائى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهايدشريك هستيم.
عطيه مىگويد: بهجابر گفتم: ما كارى نكرديم! اينان شهيد شدهاند. گفت: اى عطيه! از حبيبم رسول خداصلى الله عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوماشرك في عملهم» (9)؛هر كه گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر كهعمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود.
عنوان: سرانجام گسستگان از مسیر هدایت
گردآوری: صدیقه جمشیدی ۱۳۸۹ مقدمه
وقتی معرفت نباشد، انحراف و تباهی زاده می شود، کج روی و انحطاط چهره می نماید و خودفریبی و دیگرفریبی گستره زندگی را پر می کند. در قلمرو دین، عبادت بی معرفت خطرآفرین است. نفهمیدن عمیق راه، یا فقدان تفقّه در دین، عناصری می سازد که همچون خوارج شب زنده دار، قاری قرآن، زاهدنما امّا بازیچه ی شیطان و ابزار دست ستمگران و صحنه گردانان و سیاست بازان فریب کار می شوند. پس اوّلین ویژگی هر نهضت و راهی، معرفت به آن است. و یاران حسین(ع) به معرفت عمیق و تزلزل ناپذیر رسیده بودند و خوب می دانستند که کجا آمده اند و چرا آمده اند و چه باید بکنند. هم دشمن شناسند، هم خودشناس ، هم راه شناس و هم بیراهه شناس.
فقر معرفت انسان ها در این برهه از زمان باعث شد که سی و سه هزار سپاه به میدان آمده و هر روز در فرات غسل کنند تا با تقرّب و پاکی، حسین(ع) و یارانش را ذبح کنند و بهشت و رضوان الهی را بدست آورند.
کربلا نمودگاه غیرت و دین است. تاریخ ، مردان و زنانی چنین غیور به خویش ندیده است. انسان هایی که در هنگامه ی افول غیرت دینی، در دوران بی حسّی، سستی، تساهل ، تسامح ، بی توجّهی و توجیه گری، نمایشی عظیم از تعهّد ، تقیّد و تعبّد را به دیروز ، امروز و هنوز و همیشه ی انسان بخشیدند.
غیرت دینی میوه ی معرفت و محبت دینی است. ره آورد درک ضرورت امربه معروف و نهی از منکر در دفاع از حریم ارزش ها و بایستگی ها و ایستادن در مقابل ناشایستگی هاست.
کربلا جلوه گاه فوران غیرت در ازدحام سستی، رخوت، توجیه گری، بهانه جویی، حق گریزی و حقیقت پرهیزی است. همه در خویش خزیده اند، باطل می بینند و نمی خروشند، حق را می شناسند و با او نمی جوشند، شمشیرها یا در نیام خفته اند یا رویاروی حق آخته و برکشیده اند.
در فرهنگ دینی، مرتکبان گناه و تماشاگران صحنه ی گناه برابرند. آن که گناه بیند، اعتراض نکند، بازندارد و بی تفاوت و خاموش نظاره گر شود با گناهکار و تبهکار یکی است. امام علی(ع) می فرماید: ای مردم! خشنودی و رضایت بر عملی، یگانگی پاداش و کیفر را در پی دارد. ناقه ی ثمود را یک نفر بیشتر پی نکرد امّا مجازات و عذاب همه ی قوم را فراگرفت؛ چرا که نوعی رضا و خشنودی و سکوت در جامعه بود. خداوند می فرماید: شتر را پی کردند و پشیمان شدند. سرزمین آنان چون آهنی گداخته که در زمینی نرم فرو رود به یک بار فریادی برآورد و فروکش کرد همه به مجازات عمل و سکوتشان در مقابل ستم رسیدند… فرزدق
نسب: ابوفراس همام ابن غالب بن صعصعه مشهور به فرزدق شاعر بزرگ عرب، نزدیک به سال (۲۰ ه.ق) متولد شد. مادر او لیلی بنت حابس خواهر اقرع بن حابس تمیمی و پدرش دارای مناقب مشهور اوصاف پسندیده است. او از بزرگان بنی تمیم بود. در کودکی همراه پدرش به خدمت امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شد و پدرش او را به عنوان شاعر مضر معرفی نمود. امام علی(ع) به او سفارش کردند که قرآن بخواند که بهتر است از شعر. پس او شروع به حفظ قرآن نمود.
فرزدق با دوستی اهل بیت رشد و نمو کرد و معتقد به خلافت امیرالمؤمنین و اهل بیت بود امّا بعضی موارد او تظاهر به غیر آنچه معتقد است می نماید به همین سبب برخی از تاریخ نویسان گاهی او را وابسته به دولت اموی شمرده اند که خلاف واقع است.
وی از شاعران بصره و مداح خلفای بنی امیه است و در زبان عربی اثر عظیمی داشته است به طوری که گفته اند اگر شعر فرزدق نمی بود ثلث زبان عربی از میان می رفت و نیز اگر شعرش وجود نداشت نصف اخبار مردم نابود می گشت وی را به زهیربن سلمی تشبیه می کنند که هر دو از شاعران طراز اول اند. زهیر در دوران جاهلیّت و فرزدق در دوره ی اسلامی. فرزدق را با جریر و اخطل حوادثی است و هجو فرزدق در شأن آن دو مشهورتر از آن است که به ذکر درآید. او در میان قومش شریف و گرامی بود و خاطرش را عزیز می داشتند و هر که را به قبر پدرش پناه می برد حمایت می کرد. جدّ و پدرش نیز از بخشندگان و شریفان عرب و از نیکان اشراف بودند. در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق عادت داشت پیوسته در حال نشسته مقابل خلفا و امرا شعر بخواند تا اینکه سلیمان بن عبدالملک اراده نمود که وی ایستاده به شعر خواندن بپردازد ولی گروهی از بنی تمیم بشوریدند و سلیمان اجازه داد که فرزدق نشسته شعر بخواند.
کنیه ی فرزدق در جوانی «ابی مکیه» بود و مکیه نام دختر وی می باشد ولی به جهت درشت چهره و ترش رویی اش به فرزدق ملقب شد.